شما خواننده گرامی لابد میگویید کارهای لازم را انجام دادهاید و حالا میخواهید استراحت کنید ولی خدمتتان عرض میکنیم استراحت تنها دراز کشیدن و احیاناً پا روی پا انداختن و دستآخر چرت زدن نیست...
1395/10/14
شما خواننده گرامی لابد میگویید کارهای لازم را انجام دادهاید و حالا میخواهید استراحت کنید ولی خدمتتان عرض میکنیم استراحت تنها دراز کشیدن و احیاناً پا روی پا انداختن و دستآخر چرت زدن نیست. میپرسید پس چه کار کنیم تا استراحتمان هم مفید باشد؟ عرض میکنیم در این زمان تقریباً طولانی پس از هر کار مهم! چه کاری شایستهتر و بایستهتر از آموختن است بر این مبنا، از این پس برنامه آموزش را با آموختنیهای گوناگون جدی و طنز دنبال و در واقع کشکولی از مطالب مختلف برای زمان استراحت شما خواننده گرامی تهیه میکنیم تا خستگیتان به در رود. ضمناً یادآور میشویم که از مطالب ارسالی خواندنی شما (البته با ذکر مأخذ) نیز استفاده میکنیم تا ما و دیگران هم بهرهمند شویم.
دست به یقه با شاعران
دیروزیها: آگه شیرازی
درد تو، کدام دل که بیمار نکرد
شوق تو، کدام سینه افکار نکرد
عشق تو، چه سبحهها که زنّار نکرد
چشم تو، چه فتنهها که بیدار نکرد
امروزیها: ا. ح. شوخ
مکر تو، کدام شخص را رنگ نکرد
جور تو، کدام عرصه را تنگ نکرد
سنگ تو، کدام پای را لنگ نکرد
حرف تو، کدام مغز را منگ نکرد
ازدواج آسان
گفتم که یار من شو، خندید و گفت باشه
گفتم نگار من شو، خندید و گفت باشه
گفتم جوانم، دیپلمه زبانم
در فکر آب و نانم، خندید و گفت باشه
گفتم به راهتای جان، من میدهم سر و جان
فردا که نه؟ هم الآن، خندید و گفت
باشه
گفتم که میتوانی، با عقد آسمانی
در خانهتان بمانی، خندید و گفت باشه
داماد سرخانه!
خواب ایستاده
آقای فرنگیمآب نیمهشب وارد شهر کوچکی شد و به تنها مهمانخانه شهر رفت و اتاقی خواست.
او را به اتاق بسیار کوچکی راهنمایی کردند. آقا از پیشخدمتی که همراهش بود، پرسید:
ـ اتاقی که سقفش بلندتر از این باشد ندارید؟
پیشخدمت با تعجب جواب داد:
ـ چطور؟ مگر شما شبها ایستاده میخوابید؟!
نکته
عجیب است که عدهای ادعا میکنند «پول» خوشبختی نمیآورد، اما عجیبتر آنکه عمری برای رسیدن به آن، خودشان را بدبخت میکنند!
لعنت به شیطون!
بهارم شد خزون ـ لعنت به شیطون
دلم شد غرق خون ـ لعنت به شیطون
هوا آهسته آهسته شود سرد
بدون چند و چون ـ لعنت به شیطون
چه سازم در زمستون سیاه وای
به اجناس گرون ـ لعنت به شیطون
خدای مهربون، تا کی کشم درد
زدست این و اون ـ لعنت به شیطون
هم از دست مذکر، هم مؤنث
هم از مابهترون ـ لعنت به شیطون
نمیدونم چرا دارد فلانی
2ومترونیم زبون ـ لعنت به شیطون
شده روزم سیه چون روی یارو
زبخت واژگون ـ لعنت به شیطون
سخن کوته که در مهملسرایی
جنون دارم، جنون ـ لعنت به شیطون
دیزی اشتهاردی
لطیفههای مکانی
در قبیله آدمخوارها
ـ دیگه توی این قبیله، آدمخوار ندارین؟
ـ نه دیگه آخرین نفرشو دیشب خوردیم!
در مدرسه
معلم: حسن میتونی بگی سیبزمینی از چه وقتی پیدا شد؟
محصل: بله آقا، از وقتی که نخستین سیب درختی افتاد روی زمین!
در مرغداری
مرغ: چرا وقتی من میخوام تخم بکنم تو ناله میکنی؟
خروس: برای اینکه بنیآدم اعضای یک پیکرند!
در خانه
بچه: باباجون، چرا وقتی شما ظرف هارو میشورین مامان روی میز با دستش رنگ میگیره!
پدر: برای اینکه اونم یهکاری کرده باشه!
اسم خودش را نمیداند
ژنرال عالیمقامی وارد سربازخانه شد و سربازی را دید که برایش ادای احترام نمیکند. با عصبانیت جلو رفت و به سرباز گفت:
ـ میدونی من کیام؟
سرباز خیلی خونسرد رو کرد به بقیه سربازها که در گوشه و کنار سربازخانه پراکنده بودند و با فریاد گفت:
ـ آهای بچهها! بیایید این بابارو تماشا کنید. خودش هم نمیدونه اسمش چیه!
واقعاً پیدا نمیشود؟
ساعت از 3 نیمهشب گذشته بود که تلفن منزل آقای دکتر به صدا درآمد از آن سوی سیم، آقایی که مضطرب و نگران بود گفت:
ـ جناب دکتر سلام. دستم به دامنتان. آپاندیسیت خانم من به شدت درد گرفته است و احتیاج به عمل دارد.
آقای دکتر که طرف را میشناخت با لبخند گفت:
ـ عزیزم ناراحت نباش. من سال قبل آپاندیس خانمتان را عمل کردهام. هیچ آدمی نمیتواند 2 تا آپاندیس داشته باشد.
مرد از آن طرف با عصبانیت جواب داد:
آقای دکتر، حرف شما کاملاً صحیح و پزشکی است، اما آیا هیچ آدمی هم پیدا نمیشود که 2 تا زن داشته باشد؟!
کشف مهم!
دانشمند گیاهشناس پس از اینکه مقداری قارچ را از صحرا به خانه آورد با دست خودش غذایی تهیه کرد و به خورد خانمش داد.
فردای آن شب از او پرسید:
ـ عزیزم! دیشب خوب خوابیدی؟ ناراحتی نداشتی؟
ـ آره جانم، راحت خوابیدم.
آنوقت دانشمند با خوشحالی فریاد کرد:
ـ زندهباد خودم که قارچ جدیدی که سم ندارد کشف کردهام.
صحیح است!
قاضی رو به شاکی کرد و پرسید:
ـ گفتید این آقا شما را احمق خطاب کرد؟
شاکی گفت: بله آقا! صحیح است.
قاضی با تعجب گفت: پس چرا به دادگاه آمدهاید؟