دختر بچههای قد و نیمقد چادرهای سفید نمازشان را به سرکرده و آمده بودند تا در یک دورهمی شاد کودکانه، رسیدن به سن تکلیف خود را با دوستان، آموزگاران و مادرانشان جشن بگیرند....
1395/10/04
دختر بچههای قد و نیمقد چادرهای سفید نمازشان را به سرکرده و آمده بودند تا در یک دورهمی شاد کودکانه، رسیدن به سن تکلیف خود را با دوستان، آموزگاران و مادرانشان جشن بگیرند. صدای همهمه و شادی کودکان در محوطه سرسبز کانون شهید مفتح در خیابان شریعتی پیچیده بود. مهمانان کانون مفتح در این روز دختر بچههای کلاس سومی دو مدرسه فاطمه زهرا(س) و مدرسه فرهنگ و هنر بودند. دخترهایی که سادگی و معصومیت کودکانهشان زیر سپیدی چادرهای نماز زیبا و خوشطرحشان خودنمایی میکرد. خندههای کودکانهای که این 200 دختر 9 ساله بر لب داشتند حکایت از شادی آنها در جشن تکلیفشان داشت. جشنی که آنها را از این پس یک سال بزرگتر با مسئولیت دینی بیشتر میکرد.
شور و شوق کودکی
اتوبوسها که جلو در کانون شهید مفتح توقف کردند دخترها یکی یکی پیاده شدند و به سمت این مجموعه حرکت کردند. فرشتههای کوچک چادر به سری که هریک در نگاه خود این روز را با زبان کودکانه خویش به نحوی توصیف میکردند. از «ملیکا» که انتظار ورود به یک جشن عظیم را برای شروع بندگیاش میکشید تا «باران» که در میان جمعیت پرهیاهوی دوستانش چشمش دنبال مادرش میگشت. دختران با همان شور و هیاهوی کودکانه پا درون محوطه فضای سبز کانون شهید مفتح گذاشتند تا در مراسم جشنی که آموزش و پرورش در این کانون برای آنها پیشبینی کرده بود شرکت کنند. 124 دانشآموز از مدرسه فاطمه زهرا(س) و 27 دانشآموز از مدرسه فرهنگ و هنر بودند. وجه اشتراک همه دخترها سپیدی چادرهایی بود که به سر داشتند اما از نوع طراحی چادرها میشد دانشآموزان هر مدرسه را تفکیک کرد.
استقبال از دختران با قرآن و اسپند
دو فرشته با بالهای سفید و لبخند بر لب کنار دروازه قرآن مزین شده با بادکنکهای کوچک و بزرگ و کاغذهای رنگارنگ، انتظار دختران را میکشیدند. دخترها یکی پس از دیگری با در دست داشتن کیف و سجاده از زیر سایه قرآن و دود اسپندی که فرشتهها برای سلامتیشان دود کرده بودند راهی سالن برپایی جشن شدند، فضای روحانی و شاد و زیبایی که تصویر زیبایی از ورود به جشن بندگی را برای آنها به یادگار گذاشت. «الناز» و «مریم» از جمله بچههای کنجکاوی بودند که هنگام عبور از دروازه قرآن دستی بر پیراهن ابریشمی فرشتهها کشیدند و با بازیگوشی های خود لبخند این فرشتهها را بدرقه راه خود کردند.
آروزهای بزرگ و کوچک
سالن آمفیتئاتر کانون شهید مفتح جایی بود که جشن 9 سالگی دختران در آن برگزار میشد. صندلیهای سالن پر از کودکان شادی بود که آمده بودند بزرگ شدن خود را جشن بگیرند. بچهها گروه گروه در کنار دوستان و همکلاسیهایشان نشسته بودند. مادرها و اولیای مدرسه هم در کناری به تماشای آنها مشغول بودند. یکی شعر میخواند و دیگری از آرزوهایش میگفت. زهرا میگفت؛ مادرش گفته اگر امروز هر آرزویی کند خدا برآورده میکند. چون امروز روز بندگی اوست. حرفهای زهرا تمام نشده که «ساغر» با شوقی وصفناپذیر از بزرگترین آرزویش که پرواز کردن است برایمان میگوید و دستهایش را مثل فرشتهها باز میکند: «کاش من هم مثل این فرشتهها بالهای بزرگی داشتم.» نگاه کودکانهاش را چنان به بازیگر نقش فرشته در مراسم دوخته که گویا آنها فرشتههای واقعی هستند.
آموزش عبادت
خاله رؤیا، گلی و سیما در کنار فرشتههای زیبا و پر شر و شور، روزها در کانون شهید مفتح سر شلوغی دارند. گروه نمایشی که هر روز با اجرای کارهای نمایشی خود بچههای شرکتکننده در جشن تکلیف را با زبان کودکانه و نمایشی آموزش میدهند. خاله رؤیا در کنار شخصیتهای عروسکی گلی و سیما هم واجبات نماز را به بچهها آموزش میدهد، هم از ضرورت رعایت نکات اخلاقی برای آنها میگوید. بچهها غرق در نمایش شدهاند آنقدر که هنگام همخوانی «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» چنان از عمق جان فریاد میزدند که ستونهای 40 ساله سالن آمفیتئاتر به خود میلرزید. در میان همه بچههایی که با خواندن این آیه، شیطان را از خود دور میکردند عکسالعمل «بیتا» جالب و دیدنی بود. دختر بچهای که بعد از خواندن این جمله یک فوت را هم بدرقهاش میکند تا سریعتر همه را از شر شیطان دور کند.
نماز شکرانه
فصل آخر جشن دختران 9 ساله شرکت در نماز جماعتی بود که به شکرانه رسیدن به سن تکلیف با هم اقامه کردند. نمازی که برای خیلی از این دانشآموزان بهعنوان نخستین نماز به شمار میرفت که هیچگاه فراموشش نخواهد کرد. «هلن» میگوید: «تا به حال این حس و حال را نداشتم. احساس میکنم بزرگ شدم و خوشحالم که از این به بعد میتوانم کنار پدر و مادرم نماز بخوانم.»